بهار زشت

آینده‌ای نمانده در این روزگار زشت
دل‌خسته از جوانه زدن در بهار زشت

امسال عید را به سر خاک می‌بریم
در سوگ پر کشیدن تو از تبار زشت

سهم جهان از آن همه خوبی تو فقط
یک قبر چارگوش شده، یک حصار زشت

بی‌طاقتم برای رسیدن و دیدنت
در جاده‌های دور، ورای غبار زشت

تاریکی مجسم دنیای من شده
کابوس‌های بی‌کسی و کوله‌بار زشت

شعرخوانی احسان علی آبادی: غزل «بهار زشت»

ویدئوهای مرتبط

رباعی هفتم: جواب سهراب
طرح صیانت
شکار
شعرخوانی: رباعی سوم «مهمان»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *