احسان علیآبادی: «این غزل تقدیم به روح پدربزرگم آقای عزیزاله پژند، بهترین دوستم دکتر بنیامین خردور و تمام کسانی که به تازگی عزیزی رو از دست دادن.»
این شعر از کتاب باید گلوله از تن شعرم درآورم است.
(غزل از یوتیوب بارگذاری شده و نیاز به …شکن دارد)
دنیا دوباره دور سرم تاب میخورد
این غصه از نبودن تو آب میخورد
تا بیت دوم آمده دامان دفترم
از فکر رفتن تو به سیلاب میخورد
حسی شبیه رخنهی در شهر گرگها
یا بچه لکلکی که به مرداب میخورد
شاید برای زندگی انگیزهای که رفت
مردی که روی صخره به پرتاب میخورد
حالا که جسم خستهی تو خاک میشود
هر گوشهای عزیز دلم قاب میخورد
دردی نشسته ته قافیه … و بعد
دنیا دوباره دور سرم تاب میخورد